خاطرات من
سلام دوستان خوش اومدین
درباره وبلاگ


سلام به همه. به این وب خوش اومدین. من خیلی دوست دارم نطر بدین‘ انتقاد کنین ‘ پیشنهاد بدین. و منتظرم هستم. توی نظرسنجی شرکت کنین. توی چت باکس پیغام بدین. راستی من براتون لوگو درست می کنم رایگان. اگه خواستین توی نظر خصوصی بهم بگید. به لینک های وبلاگم سر بزنید وبای قشنگین. منتظر نظرات قشنگتون هستم.

پيوندها
والپیپر های انیمه ای
تنها در دختکن خاطرات
saman kocholo
دنیای عشق و زندگی
هویجوری!!!!!!
کتابچه ی یه دختر سمپادی
♥کلبه♥
i T
تنهایی شیطون//سیاوش
AĻ@cн!ģħ ♪ ☼☺♣ ღ♪☼☻♥
بیقرار توام و در دل تنگم گله هاست
the endless
زندگی ازآن شماست
عـکس و مدل*رومینا*
غریبانه
عطر باران
تولدم گناه بود
عـــــاشــــقــــانــــــه
آنیتا و لیلا خوشگله
ردیاب ماشین
جلوپنجره اریو
اریو زوتی z300
جلو پنجره ایکس 60

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان خاطرات من و آدرس royayekhatereha.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.










نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 11
بازدید دیروز : 2
بازدید هفته : 15
بازدید ماه : 79
بازدید کل : 97314
تعداد مطالب : 22
تعداد نظرات : 69
تعداد آنلاین : 1



Cute Pink Kaoani

♥かわぃぃミクのゲーム♥(絵はちょいムズ)

アニメ系時計

نويسندگان
miss alone

آرشيو وبلاگ
بهمن 1391
دی 1391
آبان 1391


آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
شنبه 27 آبان 1391برچسب:, :: 16:27 :: نويسنده : miss alone

 

منبع: www.esheq.mihanblog.com

 

جلوی ویترین یک مغازه می ایستند

دختر:وای چه پالتوی زیبایی

پسر: عزیزم بیا بریم تو بپوش ببین دوست داری؟

وارد مغازه میشوند دختر پالتو را امتحان میکند و بعد از نیم ساعت میگه که خوشش اومده

پسر: ببخشید قیمت این پالتو چنده؟

فروشنده:360 هزار تومان

پسر: باشه میخرمش

دختر:آروم میگه ولی تو اینهمه پول رو از کجا میاری؟

پسر:پس اندازه 1ساله ام هست نگران نباش

چشمان دختر از شدت خوشحالی برق میزند

دختر:ولی تو خیلی برای جمع آوری این پول زحمت کشیدی میخواستی گیتار مورد علاقه ات رو بخری

پسر جوان رو به دختر بر میگرده و میگه:

مهم نیست عزیزم مهم اینکه با این هدیه تو را خوشحال میکنم برای خرید گیتار میتونم 1سال دیگه صبر کنم

بعد از خرید پالتو هردو روانه پارک شدن

پسر:عزیزم من رو دوست داری؟

دختر: آره

پسر: چقدر؟

دختر: خیلی

پسر: یعنی به غیر از من هیچکس رو دوست نداری و نداشتی؟

دختر: خوب معلومه نه

یک فالگیر به آنها نزدیک میشود رو به دختر میکند و میگویید بیا فالت رو بگیرم

دست دختر را میگیرد

فالگیر: بختت بلنده دختر زندگی خوبی داری و آینده ای درخشان عاشقی عاشق

چشمان پسر جوان از شدت خوشحالی برق میزند

فالگیر: عاشق یک پسر جوان یک پسر قدبلند با موهای مشکی و چشمان آبی

دختر ناگهان دست و پایش را گم میکند

پسر وا میرود

دختر دستهایش را از دستهای فالگیر بیرون میکشد

چشمان پسر پر از اشک میشود

رو به دختر می ایستدو میگویید :

او را میشناسم همین حالا از او یک پالتو خریدیم

دختر سرش را پایین می اندازد

پسر: تو اون پالتو را نمیخواستی فقط میخواستی او را ببینی

ما هر روز از آن مغازه عبور میکردیم و همیشه تو از آنجا چیزی میخواستی چقدر ساده بودم نفهمیدم چرا با من اینکارو کردی چرا؟

دختر آروم از کنارش عبور کرد او حتی پالتو مورد علاقه اش را با خود نبرد

یک روز یک پسر و دختر جوان دست در دست هم از خیابانی عبور میکردند

 

 

صفحه قبل 1 صفحه بعد